سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنجاه و هفتی - پنجاه و هفتیها

آنچه از دنیا نزد تو آید بستان و از آنچه به تو پشت کند روى بگردان ، و اگر چنین نتوانى بارى جستن را از حد در نگذرانى . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط: پنجاه و هفتی

و نفت را چه می شود ؟ یکشنبه 86 اسفند 5 2:35 صبح

 سلام دوستان

 مطلب زیر رو با کسب اجازه از همکار ارجمندم جناب آقای سبحانی براتون گذاشتم.

پنجاه و هفتی

 

و نفت را چه می شود ؟

 درونش خودمان را می سوزاند و بیرونش دیگران را.

دیگر برایمان عادی شده (سِر شده ایم) دیدن چهره های همچون علامت سوال دیگران وقتی که از شنیدن حقوق و مزایایمان تحت عنوان کارشناس رسمی وزارت نفت آن هم در منطقه ویژه پتروشیمی! با خودشان فکر می کنند یا دیوانه ایم که با این وضع در گرمای جنوب مانده ایم یا عمدا" دریافتی خود را کم می گوییم تا  کسی پول دستی از ما نخواهد!!

 

و نفت را چه می شود ؟

 

کارمندانش روزی با افتخار سربالا می گرفتند و دیگران غبطه به حالشان می خوردند وامروز مستاجر محلات ماهشهرند با جویهای متعفّنش و لَنگ 10 میلیون ودیعه مسکن تا کمی کاسته شود از فشار زندگیِ در غربتشان و شرمندگی نزد سَر و همسر.

و در آنسو شرکتِ نشسته در هیاهوی تبلیغات و تشویقات و تقدیرنامه های رنگارنگ و غرق در افتخارات در سطح صنعت و ملی عَجَبا که چُرتکه می اندازد برای 3 میلیون     مابه التفاوت ودیعه و فریاد ضعفا به جایی نمی رسد!!

پیمانکاران ضعیفتر نیز که جای خویش دارند, تورم بالا و بالاتر می رود, تعدیل می شوند, سقف اضافه کاریشان سی میشود ولی بعضا" وادار به کار فی سبیل الله و عام المنفعه به نفع شرکت می شوند ! و فریاد ضعفا به جایی نمی رسد!!

 زمان می گذرد و نامه از وزیرکار و مقامات اِن پی سی مبنی بر پرداخت پنجاه هزار تومان بن ماه مبارک رمضان لبخند بر لبانشان می نشاند. با خود میگویند سرانجام دیده شدیم ما در خِیل عظیم رسمی ها!

ولی افسوس که سفره افطار این جماعت مسلمان نیز بی نصیب ماند از جود بزرگان و ماند در حسرت زِجُور چُرتکه حسابگر ایشان.

صبح که وارد می شوی دیوارها پر شده از تبریک افتخارات لحظه به لحظه شرکت,  باغچه ها پر از خرس و خروس سفالین که کارشناسی شده, از دوردستها و با هزینه گزاف و با تلاش ماموران اعزامی شرکت خریداری شده اند! تا من و تو لبخندی بر لب آوریم, ببالیم بر این شرکت و تلاشُ انگیزه افزون کنیم پس تو را چه می شود؟ اگر دخل و خرجت  نمی خواند به شرکت چه که مشکلات خانه را به سرِکار می آوری؟!

 

و نفت را چه می شود ؟

  

روزی که به میل خود استخدام شدیم تعهد پنج ساله خدمت در جنوب دادیم و روزی که پس از اتمام تعهد خواستیم برگردیم به زادگاهمان راهها بسته بود! نفت نیروهایش را لازم دارد خُوب!

برای نگه داشتنشان چه می کند؟ نه حقوق در خور نام صنعت و محل خدمت , نه امکانات قابل عرض , نه ساعت کاری کم که اقلا" خانواده هایشان افسرده نشوند در این عرصه غربت. تازه این پایان آلام نیست گویند از سال بعد کارانه ای می شوید و ... , پس قسطها و خرج زندگی را از کجا بیاوریم؟ در این برهوت شغل دوم از کجا پیدا کنیم !!!! آن هم پس از شش سال کارشناس رسمی وزارت نفت بودن !!!  و نفت را چه می شود ؟

 

راه برگشت هم بسته است, آخر واجد شرایط نیستیم, نه از تاوِر سقوط کرده و زمینگیر ,نه آنزیم کبدی , نه ریه خراب از هوای شیمیایی و نه سنگ کلیه از آب منطقه , نه همسرت هنوز به افسردگی حاد دچار شده از ساعات طولانی حضورت در شرکت , نه کفالت پدر و مادر .... پس هنوز سالمی و بدرد صنعت می خوری!

خلاصه درست است که با میل و خواستت آمدی ولی توقع معجزه آنهم بدون آشنایی   بالا نشین و در شرایطی که چهارستون بدنت سالم است نداشته باش.

 

و نفت را چه می شود ؟

 

 سخن آخر- هردم از این باغ بری می رسد!

بیش از یکماه است که زن و بچه تنها نشسته اند در خانه به انتظار تا آخر شب, تا خسته از ساعات طولانی کار و اضافه کاری با آخرین رمقهایت به خانه برگردی و ساعتی چند زتنهایی بدرآیند. رفته رفته به زمان مرخصی چند روزه نزدیک می شوی تا نفسی تازه کنید در آب و هوای شَهرت و کم کنی دلتنگیهای غربت در کنار اقوام. راه سختی در پیش داری و پراسترس تا پریدن! طبعا" مرخصی را باید همکاران هماهنگ کنی و از رییس مجوز بگیری تا اقدام کنی برای پرواز – آنقدر سهمیه ات کم است که همیشه نگران اجبار به خرید پرواز نقدی باشی در این اوضاع اسفبار- در مرحله بعد به امور مسافرت می روی, نوشته ای بردیوار دلت را می لرزاند « اولویت با مامورین و مدیران و نظام مشارکت و بهره وری  و ... » آیا پرواز به ما می رسد؟ اگر رسید نکند این توپولوفهای از رده خارج که به ما انداخته اند نیایند و پرواز کنسل شود!؟ با تمام این استرسهای مضاعف سرانجام به تهران می رسی. دو- سه روزی دوری از هیاهوی کارخانه و شاد به شادی همسر و فرزند.به ناگاه موبایلت به صدا در می آید: خبر داری سایت آتش گرفته!...........

برمی گردی می شنوی داستان اضافه کار را. تکذیب می کنی, شایعه می خوانی, باور نداری این بی عدالتی را, ...

الله اکبر- واقعیت داشت . اگر چه اصلا اینجا نبودی و نمی دانی حتی محل حادثه را و بعد از بیش از یکماه کار به مرخصی رفته بودی ولی شایعه واقعیت داشت و  نوک پیکان بسمت ضعیفان است. ان پی سی دست کرده در جیبت! حق زن و بچه ات , مزد تنهایی کشیدنهایشان , توجیه می کنند که دستور از بالا رسیده ! پس مدیران چه کاره بودند؟ مجری صِرف دستور؟ چه کسی باید از حق پرسنل دفاع می کرد؟؟؟ برای آنان که فراز برج (کاخ) اِن پی سی در شمالیترین نقاط پایتخت بنشسته اند سخت نیست که پاک کنند صورت مساله را ! از آخرین افتخاراتمان یکی از صد شرکت برتر در کشور بود ولی کسی نپرسید چرا آتش نشانیتان راننده شیفت نداشت!؟آنان که ستادیند نیمه مقصرند چون زحمت فاز دو نیز به دوش آنان است پس درصدی تبرئه از جُرمند و آنان که فنی اند محکوم مطلق (بنده های خدا منتظر پاداش اورهال بودند به پاس تلاش و رنج مضاعفشان) – و چه حکم ناعادلانه ای نازل شد از بالا در شب عید نوروز باستانیمان.

و کسی دفاع نکرد از ما!؟, مردان خسته قلم دردست گرفته اند تا شکواییه بنویسند اما به کجا؟ دستور از بالا آمده پس خبر به آنها دادن ما را چه سود؟ وای به وقتی که بگندد نمک.

نمی دانم شاید اگر بدانند که ما در حوضچه های پساب ماهی پرورش می دهیم و بحمدالله در آینده نزدیک مرغابی! و شاید صادرات هم داشته باشیم دلشان برحم آید از این همه بهره وری و ببخشایند بر ما حق ما تا نشویم بیش از این شرمنده اهل خانه چشم در انتظارمان.

 

و نفت را چه می شود ؟......

و نفت را چه می شود ؟......

و نفت را چه می شود ؟......

  

نگارنده: علی سبحانی – 29/11/86


لطف از شما ()

نوشته شده توسط: پنجاه و هفتی

مدیریت به سبک ایرانی شنبه 86 بهمن 27 1:56 صبح

 سلام دوستان

داشتم یه چرخی تو سایتهای مختلف میزدم به یه مطلب قشنگ برخوردم که بی ارتباط با موضوع قبلی نیست.

لینکش رو میزارم حتما بخونید جالبه.

http://ewo.blogfa.com/post-232.aspx

 


لطف از شما ()

نوشته شده توسط: پنجاه و هفتی

مدیران امروز!!!!!!!!!!! جمعه 86 بهمن 26 2:0 صبح

سلام دوستان

مطلبی رو که مینویسم از عجایب روزگاره و نشان دهنده خلاقیت مدیران امروز کشور عزیزمون ایران!!!!!

من در یکی از شرکتهای تابعه وزارت ............. کار میکنم . در آذر ماه امسال بنا به نیاز، کار تعمیرات اساسی کارخانه شروع شد و همکاران به دو گروه شبکار و روزکار تقسیم شده تا کار هر چه سریعتر به اتمام برسد. مدیریت دستور لغو مرخصیها را صادر و به همه اعلام نمود که حتی روزهای تعطیل نیز سر کار حاضر شوند. جالبه بدونید که سقف اضافه کار طبق قوانین کار 120 ساعت می باشد.

اضافه کار بعضی از همکاران به 200 ساعت هم رسید ولی با اینکه بر طبق دستور مدیریت در شرکت حضور داشتند فقط 120 ساعت به آنها پرداخت شد .

در دیماه پیام تبریک اتمام اولین تعمیرات اساسی صادر و به همکارن وعده پاداش؟؟؟!!! داده شد.

بعد از چند روز از راه اندازی مجدد به علت قطعی برق کارخانه دوباره دچار مشکل شده و نیاز به تعمیرات جدی مجدد احساس و همکاران تمام تلاش خود را برای رفع مشکل و راه اندازی مجدد کارخانه نمودند.

به فاصله چند روز بعد از راه اندازی یکی از تجهیزات مهم کارخانه دچار حریق شد که به همت همکاران، آتش خاموش شد ولی متاسفانه خسارت زیادی به کارخانه وارد گردید. و پس از بررسی مشخص گردید که ایراد طراحی عامل بروز انفجار و آتش سوزی بوده است.

مجدد تلاش بی وقفه همکاران جهت بازسازی شروع شد.

بالاخره پاداش ؟؟؟!!!! این همه تلاش در دهه مبارک فجر اعلام شد!!!!

« حق الزحمه اضافه کاری کلیه پرسنل عملیاتی شرکت در دی ماه حذف گردید»

مشاهده کردید خلاقیت را !!!!!!!!!!

1- کسی که مقصر نیست باید تنبیه شود.

2- کسی که کار میکند باید تنبیه شود.   ( پرسنل عملیاتی)

3- کسی که بیشتر کار میکند باید بیشتر تنبیه شود.  ( کسی که 120 ساعت اضافه کار دارد به اندازه 120 ساعت تنبیه می شود و کسی که اضافه کاری ندارد تنبیه نمی شود)

4- برای تصمیم گیری چیزی که نباید در نظر گرفته شود قانون است.

5- کارمندان و کارگران فقط در ضررها  سهیم هستند.


لطف از شما ()

نوشته شده توسط: پنجاه و هفتی

من و رئیسم پنج شنبه 86 مهر 26 2:20 صبح

وقتی من یک کاری را دیر تمام می‌کنم، من کند هستم.
وقتی رئیسم کار را طول دهد، او دقیق و کامل است.
وقتی من کاری را انجام ندهم، من تنبل هستم.
وقتی رئیسم کاری را انجام ندهد، او مشغول است.
وقتی کاری را بدون اینکه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتی رئیسم این کار را کند، او ابتکار عمل به خرج داده است.
وقتی من سعی در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتی رئیسم، رئیسش را راضی نگاه دارد، او همکاری می‌کند.
وقتی من اشتباهی کنم، من نادان هستم.
وقتی رئیسم اشتباه کند، او مانند دیگران یک انسان است.
وقتی من در محل کارم نباشم، من در گشت‌زدن هستم.
وقتی رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.
وقتی یک روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من همیشه مریض هستم.
وقتی رئیسم در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.
وقتی من مرخصی بخواهم، باید یک جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتی رئیسم به مرخصی برود، باید می‌رفت چون خیلی کار کرده است.
وقتی من کار خوبی انجام می‌دهم، رئیسم هرگز به خاطر نمی‌آورد.
وقتی من کار اشتباهی انجام دهم، رئیسم هرگز فراموش نمی‌کند.


لطف از شما ()

نوشته شده توسط: پنجاه و هفتی

در گذر گاه زمان چهارشنبه 86 مهر 18 2:30 عصر

در گذر گاه زمان

                   خیمه شب بازی دهر

                                           با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد

                                                                                     عشقها میمیرند

رنگها رنگ دگر میگیرند

                              وفقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ

                                                                    دست ناخورده به جای می ماند

سلام دوستان

من یه پنجاه و هفتیم مثل خیلیای دیگه از پنجاه و هفتیای ایران ، کسایی که تو سالی به دنیا اومدن که باعث یه تحول تو ایران شده ، تحولی که از نظر بعضی از شماهاکه حالا 29 سال دارین مثبته و یا میتونه مثبت باشه و از نظر بعضی دیگه منفیه0

تو این وبلاگ می خوایم از این 29 سال بگیم 0 شادیها ، غمها ، خاطرات ، علایق و ... می خوایم بحث کنیم اونم چه بحثایی!!! سیاسی ، اقتصادی ، ادبی ، ورزشی و هرچی حرف خوب که دلمون می خواد بزنیم . گفتم میخوایم چون قرار نیست فقط من بگم قراره همه بگن چه پنجاه و هفتیها و چه بقیه ، منتظر دیدارتون و نظراتتون هستم

پنجاه و هفتی

 


لطف از شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
و نفت را چه می شود ؟
مدیریت به سبک ایرانی
مدیران امروز!!!!!!!!!!!
من و رئیسم
در گذر گاه زمان

یکشنبه 103 آذر 4

امروز: 3 ره گذر

دیروز: 0 ره گذر

مجموع: 55817 ره گذر

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[پنجاه و هفتی]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

آشنایی با من

پنجاه و هفتی - پنجاه و هفتیها

لوگوی خودم

پنجاه و هفتی - پنجاه و هفتیها

اوقات شرعی

حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی دوستان






لینک دوستان

عشقولک
صحرا
دلسرا
اقاقی
بیا با هم تا به دریا برسیم
مروارید دریا
فناوری اطلاعات و ارتباطات
احساس سبز(شعرهای من)
نسل خمینی
بسم الله الرحمن الرحیم

آوای آشنا

جستجوی وبلاگ من

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک

 

طراح قالب

www.parsiblog.com

تعداد 55817 بازدید